جواد درویش
در کشور ما انقلابی اتفاق افتاد که به تعبیر شهید مطهری در مصاحبه ای که سال 58 سروش با ایشان دارد، نه یک انقلاب صرفاً سیاسی، نه صرفاً صنعتی و نه صرفاً علمی و هنری بود. مرحوم استاد مطهری انقلاب اسلامی ایران را یک انقلاب چند بعدی و همه جانبه مانند انقلاب پیامبر اعظم(ص) در صدر اسلام، قلمداد میکرد.
اما اثرات انقلاب اسلامی اگرچه در حوزه فرهنگ همانند حوزه سیاست و امنیت و اقتصاد، چشمگیر و قابل توجه بود، در حوزههای مربوط به زیرساختهای فرهنگی و علمی به آن اندازه ظهور نیافت. دانشگاهها حتی بعد از انقلاب فرهنگی فقط در ظاهر اسلامیتر و انقلابیتر شدند و آنچه در آنها جریان داشت همان علوم غربی و بیگانه بود که نسبتی با هویت دینی و فرهنگی ما نداشت.
برای ورود به بحث بد نیست چند نمونه از گزارههایی که اصول موضوعهی این علوم هستند ویا از زبان مبدعان آنها صادر شده را مرور کنیم تا مشخص شود چرا مکرر گفته میشود این علوم خاستگاه الحادی دارند.
1- اگوست کنت بنیانگذار مکتب پوزیتیویسم و جامعه شناسی مدرن است. او برای هر علم و دانشی سه مرحله قائل است که مرحله اول آن مرحله الهیاتی و آموزه های وحیانی است. مرحله دوم مربوط به متافیزیک و مفاهیم کلی و عقلی است و مرحله سوم که الان در آن به سر میبریم مرحله علمی پوزتیو است. در این مرحله (که او زمان بلوغ بشریت مینامد) خرافات! و متافیزیک جای خود را به امور محسوس میدهد و لذا در عصر علم دیگر جایی برای دین نیست. البته کنت در اواخر عمرش معتقد شد دین لازم است ولی دینِ خردگرایِ خداناباور! حتی او برای این دین جدیدش کلیسا هم تاسیس کرد و خود را پیامبر این دین خواند!آرای کنت بر اندیشه تمام جامعهشناسان بعدی تا امروز تاثیر مستقیم داشت و الان در دانشگاههای ما غیر از جامعه شناسی مبتنی بر آرای کنت، تقریباً چیز دیگری به دانشجو آموزش داده نمیشود.
2- زیگموند فروید روانشناس نامآشنایی است که دین را چیزی بیشتر از یک توهم نمیدانست. او عقاید دینی را برای دوران کودکی انسانها و ناشی از جهل و ضعف عقلی انسانهای اولیه میدانست. مکتب روانشناسی او هم که بر تمامی مکاتب بعد از او بی واسطه تأثیرگذار بود، بر همین اصول مبتنی بود و امروز این مسائل نقل محافل روانشناسی و روانپزشکی دانشگاههای ماست.
3- پوزیتیویسم منطقی یک مکتب فلسفی بود که توسط عدهای از اندیشمندان که به حلقه وین موسوم بودند، تأسیس شد. آنها معتقد بودند نقطه شروع هرعلمی حتی علوم انسانی، مجموعهای از تأثرات حسی است که با منطق و تحقیقات تجربی به نظریه میانجامد. لذا گزارههای متافیزیکی مانند "خدا وجود دارد" از آنجا که قابل تحقیق تجربی نیست، فاقد معناست. روششناسی علمی مبتنی بر پوزیتیویسم منطقی، سالهای سال بر تمام جوامع علمی دنیا حاکم بود و هنوز هم در کشور ما از کتابهای علوم تجربی دبستان گرفته تا کتب معتبر دانشگاهی، روش علمی، روشی است که این مکتب برای ما بیان میکند.
اینها و آرای فلاسفهی لائیکی چون نیچه، مارکس، لاک، پوپر و... فقط نمونههای ناچیزی است از آنچه در علوم انسانی ما جریان دارد و در لایههای درونی فرهنگ ایرانی- اسلامی ما جا خوش کرده است و بدتر از همه به اسم "علم" و "شأنیت و احترام عالم" در مقابل هرتغییری ایستادگی میکند.
این نشان میدهد، دردی که علوم انسانی ما بدان مبتلاست از نوعی نیست که با یک درمان سرپایی و سطحی و یک داروی موضعی و مقطعی، التیام یابد. به یک جراحی عمیق و دقیق نیاز است و باید تحولی گسترده در این حوزه صورت گیرد.
اینکه مقام معظم رهبری به تعبیر خودشان "تاکید مکرر" بر اصلاح علوم انسانی دانشگاهها دارند از همین جهت است. ایشان بار اصلی این اصلاح را بر دوش علمای دین و نهاد حوزه میدانند و در دیدار اخیر روحانیون صرحتاً این وظیفه گرانسنگ را به آنها گوشزد میکنند و میفرمایند: "نظام اسلامی به لحاظ نظری و علمی، محتاج علمای دین و حوزههای علمیه است و به تلاشهای آنها مستظهر و پشتگرم است.... به علت ذات و ماهیت دینی جمهوری اسلامی، نظریهپردازی در همه عرصه ها از جمله سیاست، اقتصاد - مدیریت، مسائل تربیتی و دیگر مسائل مطرح در اداره کشور، بر عهده علمای دین یعنی کسانی است که اسلام را میشناسند و متخصص این امر هستند."
علوم انسانی براساس تعریف درست آن، علومی هستند که برای ساماندهی به زندگی فردی و اجتماعی انسان و در جهت بسط توحید در جوامع و برای نیل به سعادت دنیوی و اخروی انسانها، طرح و برنامه ارائه میکنند. بر این اساس چه چیزی جز قران وآموزههای وحیانی و قول و فعل پیامبر و ائمه علیهم السلام، باید منبع استخراج اصول علوم انسانی قرار گیرد؟ و چه کسی جز عالمان فقیه، مجتهد، عادل و پرهیزگار صلاحیت این کار را دارند؟ اینکه رهبری این بار سنگین را بردوش حوزه علمیه میگذارد از همین جهت است. اساتید متعهد و انقلابی تا وقتی متخصص علوم دینی نشوند نمیتوانند اصول موضوعه و رئوس مطالب را از دل دین استنباط کنند. البته علمای دین هم از آن جهت که متأسفانه با علم مدرن و زبان و ادبیات آن آشنایی ندارند نمیتوانند این اصول را با ادبیات متَّبَع امروز دانشگاهی تطبیق دهند. اینکه رهبری در تبیین معرفتشناسی اسلام در اقتصاد، سیاست و مسائل تربیتی میفرمایند " باید دقیق، علمى، قانع کننده و ناظر به اندیشههاى رائج جهان آماده و فراهم شود" شاید گلایهای است به حوزههای علمیه که در تطبیق نظریههای اندک! تولید شده با ادبیات رائج علمی، نتوانسته چندان توفیقی بیابد.
علوم انسانی اسلامی از تولید تا ترویج داری یک زنجیره به هم پیوسته است که تمام حلقههای آن در عین آگاهی نسبی از وضعیت دیگری، مسئولیت مشخصی دارد. حوزه علمیه مسئول استخراج اصول از دل منابع دینی است، نهادها و سازمانهای دولتی همانطور که رهبری فرمودند مسئول "برنامهریزی و زمینهسازی" است و اساتید و جوامع دانشگاهی مسئول بکارگیری، ترویج و توسعه این علوم و تولید مقالات و تألیف کتب با ادبیات رایج علمی و منطبق بر اصول علوم انسانی اسلامی هستند.
پ.ن1: آیه ?0 سوره احزاب، در کنار منافقین از گروهی به نام "مرجفون" نام می برد... یعنی کسی که اراجیف میگوید... این اراجیف همان مزخرف گویی است با کمی تفاوت... تفاوتش مربوط به اغراض سیاسی است... جنگ تبوک بعد از فتح مکه و در اوج قدرت سیاسی اسلام بود ولی سپاه اسلام شکست خورد... علت شکست شایعات و خبرهای دروغی بود که در میان مسلمانان پرشده بود.... رجفه هم دقیقا به معنای همین شایعات و خبرهای دروغ است..
گاهی به نظر میرسد در این دنیای انفجار اطلاعات و دهکده جهانی و ارتباطات گسترده و آنی، خبر دروغ چیز عجیبی است... ولی حاکمیت رسانه های طاغوت فضای ترک تازی این مرجفون را در کشور ما باز کرده و اگر نگوییم علت العلل فتنه های 88 همین بود،بی شک یکی از دلایل اصلی بود... و هنوز سایه تهدید آن از بین نرفته...